بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
آلا؛ مفاتیح الجنان
قطعه ای از قصیده ازریه
به این سبب، به خاطرم رسید که قسمتی از قصیده «هاییه اَزریه»را که مناسب این مقام است ذکر کنم تا هر که خواست آن را زمزمه کند، امید واثق که سلامی از سوی صاحب این کارنامه سیاه به صاحب بارگاه روشن و سپید دهد و از دعای خیر فراموشم نفرماید و اشعار این است:
أَيُّهَا الرَّاكِبُ الْمُجِدُّ رُوَيْدا
بِقُلُوبٍ تَقَلَّبَتْ فِي جَوَاهَا
ای سوار تندرو مهلت بده
به دلهایی که در سوزشان زیرورو شوند
إِنْ تَرَاءَتْ أَرْضُ الْغَرِيَّيْنِ فَاخْضَعْ
وَ اخْلَعِ النَّعْلَ دُونَ وَادِي طُوَاهَا
اگر سرزمین نجف نمایان شد فروتنی کن
و کفش را بیرون دروازه شهرش بیرون آور
وَ إِذَا شِمْتَ قُبَّةَ الْعَالَمِ
الْأَعْلَی وَ أَنْوَارُ رَبِّهَا تَغْشَاهَا
چون دیدهات به گنبد عالم
اعلی افتاد، که انوار پروردگارش پوشانده
فَتَوَاضَعْ فَثَمَّ دَارَةُ قُدْسٍ
تَتَمَنَّی الْأَفْلاكُ لَثْمَ ثَرَاهَا
پس فروتنی کن که آنجا خانه قدس است
که افلاک بوسیدن خاکش را آرزو کنند
قُلْ لَهُ وَ الدُّمُوعُ سَفْحُ عَقِيقٍ
وَ الْحَشَا تَصْطَلِي بِنَارِ غَضَاهَا
به او بگو درحالیکه اشکها چون عقیق سرخ ریزان است
و درون به آتش فروزانش میسوزد
يَا بْنَ عَمِّ النَّبِيِّ أَنْتَ يَدُ اللَّهِ
الَّتِي عَمَّ كُلَّ شَيْ ءٍ نَدَاهَا
ای پسر عمّ پیامبر تو دست خدایی
که نم سخایش همه چیز را فراگرفته
أَنْتَ قُرْآنُهُ الْقَدِيمُ وَ أَوْصَا
فُكَ آيَاتُهُ الَّتِي أَوْحَاهَا
تویی قرآن قدیم و صفات تو
آیههای آن است که وحی کرد
خَصَّكَ اللَّهُ فِي مَآثِرَ شَتَّی
هِيَ مِثْلُ الْأَعْدَادِ لا تَتَنَاهَی
خدا تو را به افتخارات گوناگونی اختصاص داد
که آنها مانند اعداد بیپایان است
لَيْتَ عَيْناً بِغَيْرِ رَوْضِكَ تَرْعیٰ
قَذِيَتْ وَ اسْتَمَرَّ فِيهَا قَذَاهَا
ای کاش دیدهای که در غیر گلستان تو بچرد
پر از خاشاک گردد و خاشاک در آن بماند
أَنْتَ بَعْدَ النَّبِيِّ خَيْرُ الْبَرَايَا
وَ السَّمَا خَيْرُ مَا بِهَا قَمَرَاهَا
تو پس از پیامبر بهترین آفریدههائی
و آسمان بهتر چیزی که در آن است مهروماه است
لَكَ ذَاتٌ كَذَاتِهِ حَيْثُ لَوْ لا
أَنَّهَا مِثْلُهَا لَمَا آخَاهَا
برای تو ذاتی چون ذات پیامبر است و اگر نبود
تو را به برادری خود نمیگرفت
قَدْ تَرَاضَعْتُمَا بِثَدْيِ وِصَالٍ
كانَ مِنْ جَوْهَرِ التَّجَلِّي غِذاها
هر دو از پستان وصال شیر نوشیدهاید
که غذای آن از گوهر تجلّی بود
يَا أَخَا الْمُصْطَفَی لَدَيَّ ذُنُوبٌ
هِيَ عَيْنُ الْقَذَا وَ أَنْتَ جَلاهَا
ای برادر پیامبر نزد من گناهانی است
که چون چشم خاشاک دار است و تو جلای آنی
لَكَ فِي مُرْتَقَی الْعُلَی وَ الْمَعَالِي
دَرَجَاتٌ لا يُرْتَقَی أَدْنَاهَا
تو را در نردبان شأن و شرافت
مقاماتی است که از پایینترین آن نتوان بالا رفت
لَكَ نَفْسٌ مِنْ مَعْدِنِ اللُّطْفِ صِيغَتْ
جَعَلَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ فِدَاهَا
تو را جانی است که از معدن لطف ریخته شده
خدا تمام جانها را فدای آن گرداند
Designed by Hamid Reza Niroomand @ Aftab.cc