شیخ
صدوق به سند خود از اسحاق بن راهَوَیه نقل کرده: چون حضرت رضا(علیهالسلام)
به نیشابور آمد و خواست از آنجا حرکت کند، اصحاب حدیث خدمت آن حضرت جمع
شدند و عرضه داشتند: یابن رسولالله، از نزد ما میروی و برای ما حدیثی
نمیفرمایی که به واسطه آن از حضورتان استفاده کنیم؟ آن حضرت در آن هنگام
در عماری نشسته بود، سر خود را بیرون کرد و فرمود:
شنیدم پدرم موسی
بن جعفر فرمود: شنیدم پدرم جعفر بن محمّد فرمود: شنیدم پدرم محمّد بن علی
فرمود: شنیدم پدرم علی بن الحسین فرمود: شنیدم پدرم حسین بن علی فرمود:
شنیدم پدرم امیرمؤمنان علی بن ابیطالب فرمود: شنیدم رسول
خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: شنیدم جبرئیل میگفت: شنیدم خدای عزّوجل
فرمود:
لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ حِصْنِي، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذابِي.
توحید قلعه من است، هرکه وارد قلعه من شد از عذابم ایمن گشت.
این حدیث شریف را فرمود و حرکت کرد، چون شتر به راه افتاد، ما را خواند و فرمود:
بِشُرُوطِها وَأَنَا مِنْ شُرُوطِها.
به شرطهای آن و من از شرطهای آن هستم.