بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

آلا؛ مفاتیح الجنان

 

حکایت نگرانی عایشه در شب نیمه شعبان

شیخ از حمّاد بن عیسی از ابان بن تغلب روایت کرده که گفت: امام صادق(علیه‌السلام) فرمود:
شب نیمه شعبانی فرا رسید، رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در آن شب در خانه عایشه بود، چون شب به نیمه رسید از بستر خود برای عبادت برخاست، هنگامی‌که عایشه بیدار شد، دریافت که پیامبر از خوابگاه خویش بیرون رفته، وی را همچون اغلب زنان وسوسه گرفت، گمان کرد آن حضرت نزد همسر دیگری از همسرانش رفته؛
از جای برخاست و چادرش را بر خود پیچید و سوگند به خدا که چادر او از ابریشم و کتان نبود، تارش از مو و پودش از کرک شتر مایه داشت، حجره به حجره در حجره‌های زنان رسول خدا جستجو می‌کرد، در این میان که در جستجوی آن حضرت بود، ناگهان نگاهش به رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) افتاد که مانند جامه‌ای بر زمین چسبیده و در حال سجده است، به نزدیک آن حضرت رفت، شنید در سجده‌اش می‌گوید:
سَجَدَ لَكَ سَوادِي وَخَيالِي، وَ آمَنَ بِكَ فُؤادِي، هٰذِهِ يَدايَ وَمَا جَنَيْتُهُ عَلَیٰ نَفْسِي، يَا عَظِيمُ تُرْجیٰ لِكُلِّ عَظِيمٍ اغْفِرْ لِيَ الْعَظِيمَ فَإِنَّهُ لَايَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ إِلّا الرَّبُّ الْعَظِيمُ.
همه هستی و اندیشه‌ام برایت سجده کرد و دلم به تو ایمان آورد، این است دستانم و آنچه بر خود جنایت کردم ای بزرگی که برای هر کار بزرگی به او امید است، از من گناه بزرگ را بیامرز، زیرا گناه بزرگ را جز پروردگار بزرگ نمی‌آمرزد.
سپس سر مبارک خویش را از سجده برداشت و دوباره به سجده برگشت، عایشه شنید که آن حضرت می‌گوید:
أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَضاءَتْ لَهُ السَّماواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَانْكَشَفَتْ لَهُ الظُّلُماتُ، وَصَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ مِنْ فُجْأَةِ نَقِمَتِكَ، وَمِنْ تَحْوِيلِ عافِيَتِكَ، وَمِنْ زَوالِ نِعْمَتِكَ . اللّٰهُمَّ ارْزُقْنِي قَلْباً تَقِيّاً نَقِيّاً وَمِنَ الشِّرْكِ بَرِيئاً لَاكافِراً وَلَا شَقِيّاً.
پناه می‌آورم به نور ذاتت که آسمان‌ها و زمین‌ها برای آن روشن شد و تاریکی‌ها با آن برطرف گشت و با آن کار گذشتگان و آیندگان اصلاح شد، از فرا رسیدن عذاب نابهنگامت و از دگرگونی عافیتت و از نابود شدن نعمتت. خدایا! دل باتقوا و صفا یافته و بیزار از شرک، نه کافر و بدبخت، روزی من گردان.
سپس دو طرف روی خود را بر خاک نهاد و گفت:
عَفَّرْتُ وَجْهِي فِي التُّرابِ وَحُقَّ لِي أَنْ أَسْجُدَ لَكَ.
روی خویش را به خاک ساییدم و مرا سزاست که تو را سجده کنم.
آنگاه که رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خواست به اطاق برگردد، عایشه با شتاب به جانب بستر خویش رفت و هنگامی‌که رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به خوابگاه خویش آمد، شنید که عایشه بلند نفس می‌زند؛
فرمود: این نفس بلند زدن چیست؟ آیا ندانستی که امشب چه شبی است؟ این شب نیمه شعبان است که در آن روزی‌ها تقسیم می‌شود و زمان مرگ اشخاص ثبت می‌گردد و نام کسانی‌که باید به حج بروند نوشته می‌شود، به‌درستی که خدای تعالی می‌آمرزد از میان خلق خود بیش از عدد موهای بُزهای قبیله کلب را و در این شب خدای تعالی فرشتگان را از عالم بالا به‌سوی مکه در زمین می‌فرستد.